- سهم تو از زندگي
لولهي تفنگ را
به سويت نشانه ميگيرند:
بنگ... بنگ...
قطرههاي خون
بر پرهاي سفيد
بر پرهاي خاكستري
و برپاهايت جاري ميشوند
«اين رسمِ مهماننوازي نبود!»
ميگويي
و تمام
جسم بيجان تو
سوژهاي ميشود
براي عكاسان
و برگزاري نشستهايي در حمايت از دُرناها
تمام سهم تو
از زندگي
همين بود!
------------------------------------------------------------------------------------------
- رؤياي گمشده
رؤياي كوچكي داشتم
فرستادمش به سوي آسمان
با قاصدكي سفيد
مدتي بعد
نگرانش شدم
بادبادك قرمزم را فرستادم
تا دنبالش بگردد
در بادها
و نگهبانش باشد
رؤيايم هنوز برنگشته
و من از آن روز قاصدكها را بدقول ميدانم
و رؤيايم را در آسمان و باد ميجويم
---------------------------------------------------
جوانهی آبی
شفا یافتن/
خوب شدن/
عبور از دردها
محو شدن زخمها
چه لذتي دارد
دوباره خنديدن
شادي، دويدن
بعد از تمام رنجها
تمام شكستنها
چه لذتي دارد
بيپايان نو شدن!
****************************************
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: ، ،